از چند روز قبل برای این روز زیبا برنامه ریزی کردم اینکه چطور برگزارش کنم که عزیز دلم رو خوشحال کنم خب برنامه ریزی یکم سخت بود و انتخاب یه کادو مناسب و خاص سختتر دوست داشتم طوری برگزار کنم که یار جانمان خیلی خوشحال بشه و بفهمه چقد برام عزیزه .کارهامو یواشکی انجام می دادم یار جان گفت مرموز شدی که دختر و من با کلی جیغ و هوار که نخیرمش اصلا اینطور نیست و به یه بهانه زدیم بیرون که این حالا و هوا تغییر کنه و یار جانمان شک نکنه توی ماشین آهنگ زندگی جونم پخش می کنم و باهم میخونیم :
تو قلبمی عشــــق من شــــــــدی خودت بخوای نخوای
زندگی جونم من بدونه تو یه لحظه ام نمیتونم

زل زدم به چشماش وگفتم که واقعا نمی تونم بدون تو یه لحظه بمونم
بعد محکم زد روی ترمز گفت چرا این جوری می کنی دیوونه نمیگی قلب من ایست داغانی میزنه 
با صدای بلند داد میزنه میگه ررررررررررررررواااااانیییییییییییییییییی خودمی دیگر  
خب تو مسیر چند تا لباس زیبا دیدم اونا رو تیک زدم که برم نگاه کنم چقد توی اون لباس زیبا میشی
خب برگشتم خونه خدا رو شکر کاری براش پیش اومد و رفت بیرون از خونه وای که چقد من ذوق کردم با مامانی جون و بقیه اعضای خانواده گرامیم برنامه ریزی کردم که یه جور سرگرمش کنید تا من خونه رو اماده کنم دیگر :) اونا نیز همکاری کردن و مصطفی به سید زنگ زد گفت بیا باهات کار دارم و سه نفری با یاسر رفتند بیرون و دنبال بعضی از کارها که دقیقا نمی دونم چه کردند و کجا رفتن اصلا مهم نبود مهم این بود که فرصت داشتم تا به کارام برسم و خونه رو گل گلی کنم چقد حس خوبی بود بالاخره با کلی تلاش خونه رو آماده کردم مسیر در تا محل برگزاری مراسم با تم سیبیل و قلب نمدی و بادکنک بزرگ تزیین کردم بسی زیبا شد  مجبور شدیم شب پیش مامانم اینا بمونیم و صبح هم بره سر کار تا امشب مراسم رو برگزار کنیم امشب چه شبی خاص و دوست داشتنی . شب تولدت توی عشق جانم  
کیک تولدم فقط نیگاه  :


اصل ماجرا چیز دیگه ای که با تصورات من زمین تا آسمون فرق دارم امشب باید کجا برم که حالم خوب باشه یکی بگه لطفا 

چه بگم نمی دونم چند سال گذشته از حس دوست داشتن من به تو ولی دیشب تلاشمو کردم خودمو مشغول کنم که بهت فکر نکنم ولی انگار نمیشه نمی دونم کجای چیکار می کنی کجاها میره اصلا قولت رو یادت هست یا کلا یارتو فراموش کردی کاش امروز می اومدی محل کارم کاش امروز می دیدمت حرفام قشنگ معلومه بوی ناامیدی میده کجایی پس.
شاید اصلا یادت رفت منو شاید تشکیل خانواده داده باشی که امیدوارم خوشبخت بشی از ته دلم میگم ولی مادر جانمان یک شعر لالای برای خواهر زاده ام می خونه که هر دفعه این شعر رو میشنوم یاد تو می افتم یاد حرفت یاد قیافت که چه تصوراتی داشتم یاد اینکه ما چقد شبیه به هم هستیم دقت کردی چقد شبیه هم هستیم سیدم لطفا یه خبر به من بده
بگو منو نمیخوای بگو دیگه منتظرت نباشم دیگه واقعا خسته شدم دوستام مسخره ام می کنه میگن اون اصلا تو رو یادش نیست یه حرفی زده دنبال خوش گذرونی هست شاید حق با اونا باشه 
سید جان من که حلالت کردم اصلا فکر قولت نباش اصلا اشکالی ندارد که نمیایی فقط حـــــــــــــــــــــــالــــــم با تو خوب میشه
سیدجانم تصور تو توی اون پیراهن مرادنه چهارخانه هنوز که هنوزه دیوانه ام میکنه اینکه یه لباسی می بینم و تو رو توش تصور می کنم اینکه چقد دوست داشتم دستتو بگیرم اینکه چه تصوراتی داشتم دلم برای خود بی خودم میسوزه .
این رابــــــــــــطه تموم شده چرا مـــــــــــــــــــــــن تمومش نمی کنم خدا 
تا کی تولدشو توی وبلاگ تبریک بگم اخه 
دست توان نوشتن ندارند.
این آخرین سالی هست که تولدت رو تبریک میگم

 

فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین خدا حافظت باشه یاعلی سید




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها