سرم به کار کلمات خودم گرم است.
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا!
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهنسال من بگذرد. من به یکنفر،
از فهم اعتماد محتاجم.
من از این همه نگفتن بی تو خسته ام!
خرابم!
ویرانم!
#سیدعلی_صالحی
درباره این سایت